زندگی،
داستان بود
و داستان زندگی " ما "
قصه نگاه آغاز بود
از گفت و شنود تا آشنایی
از دیدار کوتاه کوچه زیر چشمی
از تپش قلبها در هر بار دیدن اتفاقی
از انتظار تا رسیدن به پیغامی آشنایی
داستان " من " و " تو "
بعد قصه آشنایی داستانی کوتاه شد
و ساده نگاشتیم رسیدن را
با عشق وعده ها شنیدیم
و به انتظار وصال نشستیم
داستان کوتاه " ما " داستانی بلند شد
هر روز عشق بیشتر و فاصله نمایان شد
امیدوار به روزهای فردا ماندیم
لحظه ها را یکی یکی از دست دادیم
و امروز این داستان بلند رمانی عاشقانه شد
به وصال که نه، چه بیرحمانه در خاطرات " ما " دفن شد. . .






داستان

قصه

کوتاه ,داستان ,عشق ,داستانی ,وصال ,ها ,نمایان شدامیدوار ,فاصله نمایان ,و فاصله ,بیشتر و ,شدامیدوار به

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Dream big فروش فایل آموزش پرستاری نوشته‌های من اینجا همه چی هست قلمدون روش های آموزش آنلاین ریاضی زندگی برتر نازنوروز مهرگانی sithost11