تنها سکوت است که میماند !




زندگی،
داستان بود
و داستان زندگی " ما "
قصه نگاه آغاز بود
از گفت و شنود تا آشنایی
از دیدار کوتاه کوچه زیر چشمی
از تپش قلبها در هر بار دیدن اتفاقی
از انتظار تا رسیدن به پیغامی آشنایی
داستان " من " و " تو "
بعد قصه آشنایی داستانی کوتاه شد
و ساده نگاشتیم رسیدن را
با عشق وعده ها شنیدیم
و به انتظار وصال نشستیم
داستان کوتاه " ما " داستانی بلند شد
هر روز عشق بیشتر و فاصله نمایان شد
امیدوار به روزهای فردا ماندیم
لحظه ها را یکی یکی از دست دادیم
و امروز این داستان بلند رمانی عاشقانه شد
به وصال که نه، چه بیرحمانه در خاطرات " ما " دفن شد. . .








قصه عشق من و تو

عشق پنهان زلیخا بود

غرور بی جای لیلی

شب تنهایی مجنون بود


قصه خواستن ما

شرط رسیدن فرهاد بود

ضربه های تیشه بر سنگ

خواب رویایی شیرین بود


قصه زندگی ما

رُمان نرسیدن بود

نادیده گرفتن عشق

زندان رهایی یوسف بود


قصه دنیای ما

افسونی رنگارنگ بود

مقیاس خود و دیگران

تصمیم جدایی عشق بود


قصه پایان من و تو

حسرت گذشته ها بود

مجنونی لیلی و شیرینی فرهاد

برباد زلیخا و شیدایی یوسف بود








آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مدرسه ، خانه شادی دیپلم اسان در کرج و شهریارملارد یک دانشجو معلم شیگت پدیا robika مجله آموزشی چرم رعایت و حفظ قانون، مقررات و حقوق شهروندی همکلاسی نویسنده ی کوچک بانو سیب